دختر:عشقم شرط بندي كنيم؟؟

پسر:باشه خانومم...بكنيم...

دختر:تونميتوني ۲۴ ساعت بدون من بموني...

پسر:ميتونم...

دختر:مي بينيم...

۲۴ ساعت شروع ميشه و پسر از سرطان عشقش و

ازاينكه خيلي زود قراره بميره خبر نداشته...

۲۴ ساعت تموم ميشه و پسر ميره جلوي در خونه ي دختر...

درميزنه ولي كسي درو بازنمي كنه...

داخل خونه ميشه و دختر رو مي بينه كه روي مبل درازكشيده و

روش يه يادداشت هست...

يادداشت:۲۴ ساعت بدون من موندي...

يه عمر هم ميتوني بدون من بموني عشق من...

دوستت دارم...