پست ثابت

جدایی

غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق

یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق

بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار

اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار


زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی

رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی

آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک

اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک

تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود

دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود

تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری

تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری

پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی

تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی

داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن

رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون

تو سـفر کردی به خـورشـید ،رفتی اونور دقایق

منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق

نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه

تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه

عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک

گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک

نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش

شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش

و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره

پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره

اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم

بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم

ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد

روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد

بـه خـدا نـمــیـری از یاد


عشق یعنی...


ﻋﺸــــﻖ ” ﯾﻌﻨﯽ..
حـــــتی اگه …
ﺑﺪﻭﻧﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩﺕ !!
بدونی نمیشه !!

ﺍﻣﺎ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﺗﺮﮐﺶ ﮐﻨﯽ!
ﻧﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮ…
ﻧﻪ ﻓﮑﺮﺷﻮ…

حیف....


سرخاک من اونی که بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه...!!!

اونی که نخواست مارو بالاخره میاد دیدن جسدم...!!!

اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو گرفته...!!!

اونی که سلام نمیکرد میاد برای خداحافظی...!!!

عجب روزیه اون روز! حیف که اون موقع خودم نیستم...

به بعضیا باید گفت:

عزیزم…

از دستت هر کاری بر میومد انجام دادی….

حالا نوبت پاهاته…

گور تو گم کن…!

اشک

هیچ کس اشکی برای ما نریخت / هر که با ما بود از ما می گریخت ،

 چند روزی هست حالم دیدنیست / حال من از این و آن پرسیدنیست ،

 گاه بر روی زمین زل می زنم / گاه بر حافظ تفاءل می زنم ،

 حافظ فالم را گرفت / یک غزل آمد که حالم را گرفت ،

ما ز یاران چشم یاری داشتیم / خود غلط بود آنچه می پنداشتیم .

به سلامتی...

به سلامتــــی دختــــری که وقتــــی عشقشو می بینـــه دلش پــر

میکشـــه بپــره تو بغلــش ولی نجــابتش نمیـــذاره .

به سلامتــــی پســریکه حتی یه بــارم به خــودش اجـــازه نداد دستــش

به عشــقش بخوره ولی پاش بیفتـــه دستـــاشو واسه عشقش میـــده ...