اشک
هیچ کس اشکی برای ما نریخت / هر که با ما بود از ما می گریخت ،
چند روزی هست حالم دیدنیست / حال من از این و آن پرسیدنیست ،
گاه بر روی زمین زل می زنم / گاه بر حافظ تفاءل می زنم ،
حافظ فالم را گرفت / یک غزل آمد که حالم را گرفت ،
ما ز یاران چشم یاری داشتیم / خود غلط بود آنچه می پنداشتیم .
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۵/۰۴ ساعت 18:57 توسط محیا
|
من اگـر عاشقــانه می نویــسم